×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

سفید بدون سیاه بی معنی میباشد

× مکاتب فلسفی شعر تمثیل
×

آدرس وبلاگ من

hayko.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/bluebutterfly

مارکسیسم - marxism

تعریف اول : مارکسیسم

 

 

مارکسیسم نظریه ای در باب چگونگی تحول زندگی اجتماعی � تاریخی انسان و قانونهای حاکم بر آن

 

که پایه گذاران آن کارل ماکس فیلسوف و اقتصاد دان و جامعه شناس آلمانی و فریدریش انگلس یار و همفکر

 

نزدیک او هستند. از نظر مارکس تاریخ بشری یک فرآیند طبیعی است که ریشه در نیازهای مادی � زیستی

 

بشر دارد این اصل اندیشه بنیادی ماتریالیسم تاریخی است که مارکس و انگلس آن را برابر با داروینیسم در حوزه

 

زیست شناسی و یا به عبارت دیگر ، دنباله آن در حوزه ی پژوهش تاریخی � اجنماعی می دانستند . به

 

گفته انگلس ، مارکس قانونهای تکامل سرمایه داری را همچون بخشی از سیر تکاملی کلی  اجتماعی  

 

باز نموده است .

 

از این دیدگاه ، بنیان سیر تکاملی تاریخی بشر شکلها و روابط تولیدی شناخته میشود که در تحلیل نهایی

 

ماهیت هر دوره تاریخی شکلهای خاص مالکیت شایع در آن و ساخت طبقاتی آن را معین میکند .

 

کشاکش میان طبقات بر سر بهره وری اقتصادی و پیامدهای اجتماعی و سیاسی آن در پهنه انجام میشود

 

که شیوه تولید وضع و چگونگی آن را تعیین میکند .این عامل در عین حال نیروی انگیزنده ای است برای تغییر

 

صورتهای اجتماعی زنگدگی . تمامی تاریخ بشر عرصه ی جنگ طبقاتی ست . ستیزه ی طبقاتی ، که از جنگ بر

 

سر  بهره ی مادی و یا تقصیم حاصل تولید اجتماعی مایه میگیرد نیروی فشارنده ای است که به انقلاب اجتماعی

 

و تغییر صورتهای اجتماعی تولید ، روابط مالکیت و توزیع کالاها یا تخصیص تولید اجتماعی می انجامد .

 

به نظر مارکس ، سرمایه داری در عین آنکه انگیزش بی مانندی برای تکامل نیرو های تولید در مقیاس جهانی

 

فراهم کرده وضعی پدید می آورد که مانع تکامل بیشتر آنست . سرمایه داری ، با فقیر کردن منظم توده ها

 

و با افرینش پرولتاریا * یعنی طبقه ای شکل یافته از کارگران استثمار شده ی صنعت که نیروی کار خود را

 

همچون کالا در بازار می فروشند گورکن * خود را می آفریند . پرولتاریا با برافکندن سرمایه داری تمامی بشریت را

 

آزاد میکند و به همه فاصله های طبقه ای و همه شکلهای بهره کشی پایان می بخشد . از خود بیگانگی کار *

 

با تبدیل وسایل تولید به دارایی همگانی پایان می یابد و به این ترتیب ما قبل تاریخ بشر یعنی قلمرو جبر جای

 

خود را به قلمرو آزادی میدهد.

 

* مفهوم بهره کشی یا استثمار در مارکسیسم اهمیت ویژه ای دارد . به عقیده مارکس ، بر حسب هر یک از

 

صورتهای اجتماعی تولید ، روابطی میان مالکان ابزار تولید ( طبقه یا طبقات حاکم ) و اکثریت بی بهره از آن

 

( طبقه یا طبقات محکوم ) وجود دارد که به اصطلاح رابطه طبقاتی نامیده میشود . و این رابطه بر پایه بهره کشی

 

یا استثمار گروه نخست از گروه دوم است. بدین معنی که در تقسیم حاصل تولید ، طبقه مالک سهم عمده ای را

 

به نام حق مالکانه یا سود سرمایه برداشت میکند و سهم کوچکی را به تولید گران ( بردگان ، دهقانان بدون زمین

 

و کارگران ) میدهد و همین رابطه سرچشمه ی کشاکشی ست که تضاد طبقاتی نامیده میشود .

 

در اینجا توجه شما رو به قسمت دیگری از نظریه مارکسی جلب میکنم :

 

نظریه مارکسی درباره دولت :

 

مارکس دولت را یک نهاد اجتماعی متعلق به دوره طبقاتی جامعه و بخشی از روبنای آن میداند و تحولات آن را

 

بر حسب تغییر صورتهای روابط تولید و اشکال اصلی تاریخی دنبال میکند

 

به نظر مارکس هر صورتی از صورتهای روابط اجتماعی ، که بر پایه روابط و تضاد طبقاتی است ، وجود دستگاهی

 

زور آور را ناگزیر میکند که همانا دولت است. مارکس ، بر خلاف نظر کسانی که دولت را به عنوان عامل حفظ نظم

 

اجتماعی ضروری میدانند ، هر شکل تاریخی از قدرت سیاسی را وابسته به روابط طبقاتی معین میداند و از آنجا

 

که در هر شکل تاریخی طبقه ی مالک ابزارهای تولید را طبقه حاکم می شناسد

 

 

مثلا در جامعه ی فئودالی اشراف زمین دار و در جامعه سرمایه داری صاحبان کارخانه ها و موسسات اقتصادی

 

جدید ، دولت را ابزاری در دست طبقه حاکم برای ادامه چیرگی آن و حفظ روابط اجتماعی محکوم به زوال

 

میشمرد . بنابراین دولت نهاد اجتماعی متعلق به دوران روابط و کشمکشهای طبقاتی است و با از میان

 

رفتن طبقات اجتماعی دولت نیز علت وجودی خد را از دست میدهد و جای خود را به روابط داوطلبانه و

 

آزادانه میان انسانها می سپارد .

 

با توجه به این بخش از مکتب مارکسیسم متوجه علت  حضور دولتهای ضد مارکسیسمی میشویم البته دولتی

 

بدون حضور جبر  که انسانها را به صوی میل طبیعی شان یعنی آزادی خواهی  و پاره کردن رشته های اسارت و

 

استثمار  سوق میدهد .

 

از طرفی دیگر اگر دولت با نام دولت و به نام و معنای واقعی آن نامیده شود و دولتی که نام و نشان مردمی

 

بر خود نهاده است افسار و عنان خود را به دست سرمایه داران و دولتمندان کاذب نمیدهد همانند مقوله

 

بخشهای خصوصی در ایران کم مانده است شب زفاف زن و مرد هم به دست و سلطه شرکتهای خصوصی

 

بیافتد .

 

 

در اینجا توجه شما را به بخش دیگری از نظریه مارکسیسم  معطوف میدارم :

 

سوسیالیسم از نظر مارکس  :

 

به عقیده مارکس ، آنچه خیر اندیشان و بشر دوستان بر مبنای ارزشهای اخلاقی یا باورهای دینی ، پیشنهاد

 

کرده اند جز خیالهای بی بنیاد نیست و سوسیالیسم براساس خواست و خیر اندیشی افراد بوجود نخواهد آمد.

 

 

بلکه شرایط لازم تاریخی باید برای آن فراهم شود . این شرایط لازم تاریخی فقط در نظام سرمایه داری پدید

 

می آید زیرا این نظام است که با تکامل بخشیدن به ابزارهای تولید به صورت تولید گروهی کارخانه ای خود به خود

 

شکلی از تولید را بوجود می آورد که اجتماعی است و با نظام روابط تولیدی بر پایه مالکیت خصوصی ناهمساز

 

است و باید جای خود را به نظام تازه ای که همان نظام سویالیستی است بدهد ، مارکس رسالت تاریخی

 

خاصی برای پرولتاریا میشناسد . این طبقه که از مزدوران صنعتی تشکیل می شوند بر اثر گسترش نظام

 

سرمایه داری و تولید صنعتی ، رفته رفته بزرگتر میشود تا به جایی که اکثریت را در جامعه تشکیل میدهد .

 

در عین حال نظام استثماری سبب میشود که ثروت در یک قطب و فقر در یک قطب دیگر متمرکز شود و سرانجام

 

بالا گرفتن کار تضاد طبقاتی و بحرانهای نظام سرمایه داری سبب طغیان این طبقه و بوجود آمدن نظام

 

سوسیالیستی خواهد شد .

 

مارکس برای دوره انتقالی از سرمایه داری به سوسیالیسم یک مرحله میانی به نام دیکتاتوری پرولتاریا در نظر

 

گرفته   که در آن طبقه کارگر با برقرار کردن دیکتاتوری خود دیگر طبقات اجتماعی را حذف میکند و پس از برقراری

 

نظام سوسیالیستی تمامی جامعه به کارگران تبدیل می شوند و فرق میان کاردستی و فکری و روستایی و شهر

 

از میان بر میخیزد و به این ترتیب دولت به عنوان نهاد زورگوی اجتماعی علت وجودی خود را از دست میدهد .

 

 

شنبه 22 خرداد 1389 - 9:08:19 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم