×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

سفید بدون سیاه بی معنی میباشد

× مکاتب فلسفی شعر تمثیل
×

آدرس وبلاگ من

hayko.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/bluebutterfly

داستان من

بسم الله الرحمن الرحیم

 

عشق و دوستی

قبل از شروع مطلبم در مورد عشق لازم میدانم تعریف  از عشق بر گرفته از

کتاب مبانی فلسفه سال ششم علوم طبیعی را ذکر نمایم :

>> عشق و دوستی نسبت به اشخاص معین و منتخب پیدا میشود . عشق میل بسیار شدید و غالبا نامعقولی است که هیجانات کدورت انگیز را باعث می گردد

و در واقع مناسبتر است جزء شهوات بشمار آید تا در زمره تمایلات اجتماعی

اما دوستی دلبستگی ملایمتری است که پس از تامل و تعقل صورت میبندد

و مستلزم آن است که طرفین قدر یکدیگر را بدانند. <<

خب تعریف فوق به سادگی متناقض بودن دوستی با عشق را بیان میکند و با نسبت دادن عشق به نوع شهوات ، آن را امری مخرب میداند چون شهوت میلی است که غالب اوقات

سایر امیال را به صورت افراطی تحت سیطره خود قرار میدهد و انسان را از رسیدن به تعادل

باز میدارد.

اما آیا عشق در تعریف فوق به صورت جامع و کامل و در معنای خود تعریف شده است

همین مساله برای من و برای شما دوست عزیز میتواند عامل ایجاد گفتگو و بررسی نظراتمان

باشد .

به نظر من عشق پایه تمامی احساسات ، دوستی ها ، عواطف و سلاح اصلی انسان در تربیت

احساسات عالی و تغذیه روح میباشد اما چیزی که باعث ایجاد تعریف فوق شده است

میتواند به علت عدم شناخت خود و سایر افراد در رابطه با خود باشد خود من همیشه سعی

بر این داشتم و دارم که خود را شناخته بعد دیگران بشناسم و سپس عاشق باشم یا حتی معشوق ، البته بنا به گفته ای عاشق بودن بهتر از معشوق بودن است زیرا عاشق لذت عشق را

به خاطر عاشق بودن میداند ولی معشوق به خاطر معشوق بودن از درک این لذت محروم میماند .  میخواهم برای روشن شدن مطلب یک ماجرای واقعی را بگویم که بر سر خوده

من آمده :

حدود 8 ماه پیش با دختری در تهران از طریق یک دوست آشنا شدم بعد از مدت کمی من احساس علاقه شدیدی به او پیدا کردم و همین احساس تبدیل به عشقی واقعی در وجود من شد پس تا به این مرحله من عاشق شده بودم علت اینکه میگویم عاشق شده بودم

را در ادامه مطلب ثابت خواهم کرد ، در این میان عاشق نیاز به معشوقی دارد تا عشق خود را

به تقدیم کند خب پس معشوق این ماجرا کسی نمیتوانست باشد جز او .

دوره دوستی و علاقه ما نزدیک به همین 8 ماه طول کشید و در طول این مدت معشوق

ما ، بنا به دلایل زیر معشوق واقعی عاشق قضیه یعنی من محمد شد :

الف بدون تو نمیتوانم زندگی کنم

ب زندگی برام با کس دیگر همانند عمل منافی عفت می باشد

ج برای همه چیز تو صبر میکنم

د بی تو میمیرم

و ...............

البته من نیز به نوبه خود همین سخنان را قبل او ذکر کرده بودم ولی بهتر از هرکسی خود را

میشناختم و میدانستم یگانه شریک و همدم خود را یافته ام و تمام تمرکزم را روی رسیدن

به معشوقم متمرکز کرده بودم .

خیلی راحت و ساده بگم انسان باید مواظب گفته های خود باشد یا به عبارتی دیگر

با یک نکته زبان زیان میشود . کلمات رد و بدل شده فوق کلماتی هست که در اوج

دلنشینی برای من میتوانست همانند شوکرانی باشد که در شیشه ای جمع شده و در

آخر مجبور به نوش کردن آن خواهم بود . که شد !!!!!!!

صبح روز آخر به مریضی شدیدی دچار شدم و مرا به بیمارستان بردند بعد از مراجعت از

بیمارستان در میان تخت خود بودم و منتظر تلفن معشوقم تا مرا با سخنان خود تسلی دهد زیرا من نیز به نوبه خود او را تسلی میدادم اما فقط یک پیامک دریافت کردم :

" محمد تو پسر خوبی هستی ولی من دیگه نمیخواهم با تو باشم "

تمام ، این یعنی سقوط احساس ، این یعنی شوکران و این یعنی بی ارزشی چه طور

میشود که انسانی اسم خود را انسان نهاد اما دست به چنین کاری زند چطور ممکن است

من پسر خوب معشوقم باشم ولی معشوقم مرا با زهر جدایی مسموم کند آیا لیلی مجنون

را مجبور به خودکشی کرد یا اینکه روح عاشق و بلند بالای مجنون وجود را در فراق

لیلی بی ارزش دید و دستور جدایی از تن را داد .

الان یاد او همانند زهری که قطره قطره هر روز و هر لحظه مینوشم و مرا زجر میدهد

من عشق را دوست دارم و میخواهم عاشق باشم چون با عشق متولد شده ام پس عشق

در نظر من چیزی والاست که انسان نباید نه نام و نه حتی ذره ای از آن را نثار انسان های

پست و بی ارزش کند چیزی باعث ایجاد تعریف فوق میشود مواردی مثل موارد

من میباشد .

بعدها در سایتی مطلبی از وی خواندم که نوشته بود :

" کار من شناخت و تجزیه تحلیل انسانهاست "

چطور امکان دارد کسی بویی از محبت و عشق نبرده باشد و دم از انسانشناسی بزند

آیا به نظر شما کسی که خود را نشناخته باشد میتواند دیگران را بشناسد .

من که میگویم نه نه نه و .....

دوستانم بیایید تا نسبت به عشق و عواطف همنوعان خود احترام بگذاریم لااقل اگر

در خود گنجایش معشوق یا عاشق بودن را نبینیم نه عاشق باشیم نه معشوق

چون عشق مقدس میباشد و چیزی که مقدس باشد باعث ایجاد کدورت نمیشود

منتظر نظرات شما هستم

پروانه آبی

 

یکشنبه 23 خرداد 1389 - 1:15:40 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم